معنی غم انجام در لغت نامه دهخدا

آنکه غم ببرد و آن را به آخر رساند. غمزدا:، شب و روز پدرت در غم تو روزو شب است، ای دلفروز وغم انجام شب و روز پدر.، سوزنی.، رجوع به غم انجامی شود

معنی غم انجام در فرهنگ لغت هوشیار

آنکه غم را بپایان رساند غمزدا

معنی غم انجام - جستجوی لغت در جدول جو

غم انجام(غَ اَ)

لغت نامه دهخدا

غم انجام

فرهنگ لغت هوشیار

ره انجام

اسب تندرو، بالاد، جواد، بادرفتار، گام زن، براق، سابح، سیس، چهارگامه، بوز، شولک، چارگامه برای مثال تنوری چنین گرم دربندمان / ره انجام را گرم تر کن عنان (نظامی - لغت نامه - ره انجام)

فرهنگ فارسی عمید

دل انجام

(دِ اَ)

کسی که مراد دل را به انجام می رساند. (ناظم الاطباء) ، که دل به او انجامد. که دل به اومنتهی شود. مطلوب. مقصود. غایت طلب دل:
به من ده دل انجام دخترت را
به من تازه کن نام و افسرت را.
فردوسی

لغت نامه دهخدا

تک انجام

(تَ اَ)

جایی است که اسبها در اسب دوانی به آن میرسند. (فرهنگستان ایران)

لغت نامه دهخدا

غم انجامی

(غَ اَ)

غم انجام بودن. غمزدایی. رجوع به غم انجام شود:
از دلاویزی و تری چون غزلهای شهید
وز غم انجامی و خوشی چون ترانۀ بوطلب.
فرخی

لغت نامه دهخدا

خام انجام

(اَ)

آنچه انجامش خام وناپخته باشد. آنچه انجامش عقلایی نباشد:
نه شکنجی که بود خام انجام
بل شکنجی که بود تیزآهنج.
سوزنی